نظریه پردازان بزرگ جهانی شدن | خلاصه کتاب اندرو جونز

نظریه پردازان بزرگ جهانی شدن | خلاصه کتاب اندرو جونز

خلاصه کتاب نظریه پردازان بزرگ جهانی شدن ( نویسنده اندرو جونز )

کتاب نظریه پردازان بزرگ جهانی شدن اثر اندرو جونز، یه راهنمای جامع و خیلی کاربردیه برای اینکه بفهمیم جهانی شدن از دیدگاه متفکران بزرگ چیه. این کتاب کمک می کنه تا بدون غرق شدن توی پیچیدگی های متن اصلی، با مهم ترین ایده ها و دیدگاه ها آشنا بشیم و یه جورایی مسیر رو برامون هموار می کنه.

خب، بیاین با هم یه سفر بریم تو دنیای نظریه پردازان جهانی شدن> و ببینیم این پدیده بزرگ که زندگی همه ما رو تحت تاثیر قرار داده، چطور از نگاه فلاسفه و جامعه شناس ها تفسیر شده. میدونید، جهانی شدن فقط یه کلمه نیست، یه دنیای پر از پیچیدگی و حرف و حدیثه که خیلی ها سعی کردن سر از کارش دربیارن. اندرو جونز هم توی کتابش گلچینی از همین ایده ها رو جمع کرده تا کار ما رو راحت کنه و یه تصویر روشن تر از این پدیده بهمون بده. پس آماده باشید برای یه گشت و گذار هیجان انگیز بین نظریه های اصلی جهانی شدن> و حرف های بزرگان این حوزه، تا بتونیم درک بهتری از این مفهوم اساسی داشته باشیم و ببینیم واقعا چی به چیه.

۱. جهانی شدن چیه اصلا؟ یه نگاه کلی از چشم کتاب

جهانی شدن یه جورایی مثل یه فیل توی اتاق تاریکه؛ هر کی از یه زاویه نگاهش می کنه و یه چیز میگه! واسه همینه که تعریف جهانی شدن از دیدگاه متفکران> اینقدر با هم فرق داره و یه تعریف واحد ازش نداریم. این پدیده ابعاد مختلفی داره: اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی… هر کدوم یه نخ و یه سوزن، هر کدوم یه دنیای جدا. این تنوع دیدگاه ها نشون میده که جهانی شدن چقدر عمیق و چندلایه است و نمیشه با یه نگاه سطحی از کنارش رد شد.

راستش رو بخواهید، بحث جهانی شدن> خودش کلی ماجرا داره و از وقتی شروع شده، هی پیچیده تر و پربارتر شده. متفکران زیادی سعی کردن به چالش ها و ابعاد مختلفش بپردازند و هر کدوم، بسته به رشته و تخصصشون، یه جنبه ای از این پدیده رو پررنگ کردن. کتاب اندرو جونز هم میاد و با یه دید انتقادی و جامع به این بحث نگاه می کنه و به ما نشون میده که چقدر این نظریه ها می تونن با هم فرق داشته باشن و چقدر لازمه که برای درک کامل جهانی شدن، تمام این ابعاد رو کنار هم بذاریم.

۲. نظریه پردازهای اصلی و حرفاشون توی کتاب

حالا بریم سراغ مغز متفکرانی که توی کتاب اندرو جونز حرفاشون اومده و ببینیم هر کدومشون چه دیدگاهی درباره جهانی شدن> دارن. این بخش واقعا قلب کتابه و قراره با کلی ایده و فکر نو آشنا بشیم که چطور این افراد برجسته، این پدیده عظیم رو تفسیر کردن و چه نگاه هایی رو پیش روی ما گذاشتن. این نظریه ها، به ما کمک می کنن تا لایه های پنهان جهانی شدن رو بهتر درک کنیم و ببینیم چطور این فرایند، زندگی تک تک ما رو تحت تاثیر قرار میده.

۲.۱. نظریه ی نظام مند: امانوئل والرشتاین

امانوئل والرشتاین و جهانی شدن>؟ این اسم یه جورایی آدم رو یاد ساختارهای بزرگ و پیچیده میندازه. والرشتاین یه نظریه پرداز خیلی مهمیه که میاد یه «نظام جهانی» رو معرفی می کنه که مثل یه کیک سه لایه است: لایه مرکز> که کشورهای قوی و ثروتمندن، لایه نیمه پیرامون> که نه خیلی قوین و نه خیلی ضعیف، و لایه پیرامون> که کشورهای ضعیف تر و وابسته هستن.

والرشتاین اعتقاد داشت این سرمایه داری جهانی> باعث میشه که کشورهای ضعیف تر، همیشه وابسته بمونن و نتونن اونطور که باید و شاید پیشرفت کنن. به قول خودش، همیشه یه عده از این نظام نفع می برن و یه عده هم ضرر می کنن. اون به این نکته اشاره می کنه که روابط قدرت توی این نظام، به شکلی طراحی شده که نابرابری ها رو حفظ می کنه. حتی دیدگاه های والرشتاین هم با گذر زمان یه جورایی عوض شده و یه سری تحولات داشته، که خودش نشون میده چقدر این بحث جهانی شدن دینامیکه و حتی بزرگترین متفکران هم ممکنه تو مسیر فکرشون بازنگری کنن.

۲.۲. نظریه ی مفهومی: آنتونی گیدنز

نوبتی هم باشه، نوبت آنتونی گیدنز و جهانی شدن> میرسه. گیدنز میگه جهانی شدن، چیزی نیست جز نتیجه مدرنیته؛ یعنی هرچی دنیا مدرن تر میشه، روابط اجتماعی جهانی هم بیشتر و عمیق تر میشه. اون از یه «دنیای مهارناپذیر» حرف میزنه که پیامدهاش حتی روی زندگی روزمره ما هم تاثیر میذاره و ما رو با چالش های جدیدی روبرو می کنه.

مثلاً اگه یه اتفاقی اون سر دنیا بیفته، ممکنه اینجا هم روی قیمت یه کالا، سبک زندگی یا حتی حال و هوای اجتماعی ما تاثیر بذاره. گیدنز میگه ما در جهانی زندگی می کنیم که هیچ گوشه ای از اون کاملاً از بقیه جدا نیست و همه چیز به هم پیوسته است. البته، نظریه گیدنز هم مثل هر نظریه دیگه ای بی عیب و نقص نیست و منتقدهایی هم داره که به کاستی های نظریه گیدنز> اشاره کردن. مثلاً بعضی ها میگن شاید گیدنز نقش قدرت های اقتصادی و سیاسی رو کمتر از حد واقعی نشون داده یا به نابرابری های عمیق جهانی کمتر پرداخته.

۲.۳. نظریه ی جامعه شناختی: مانوئل کاستلز

مانوئل کاستلز و جامعه شبکه ای> یه ترکیب جدانشدنیه. کاستلز از یه دنیای «شبکه ای» حرف میزنه که توش اطلاعات و فناوری حرف اول رو میزنه. اون مفاهیمی مثل «فضای جریان ها» (یعنی جایی که اطلاعات، سرمایه و مردم به سرعت جریان دارن) و «زمان بی زمان» (یعنی وقتی که زمان دیگه به شکل خطی قبل نیست و همه چیز لحظه ای اتفاق میفته) رو معرفی می کنه که واقعاً جالبه و به ما کمک می کنه دنیای دیجیتال رو بهتر بفهمیم.

توی این اقتصاد اطلاعاتی>، شبکه ها هستن که قدرت رو تعیین می کنن، نه لزوماً دولت ها یا شرکت های سنتی. این دیدگاه کاستلز خیلی روی فهم ما از تأثیر بر سیاست جهانی> و سرنوشت ملت ها تاثیر گذاشته، چون نشون میده که چطور قدرت از دست ساختارهای سنتی در میاد و میره دست شبکه ها، شبکه هایی که ممکنه هیچ مرز مشخصی نداشته باشن و تو هر جایی از دنیا گسترده شده باشن. این تغییر پارادایم، چالش های جدیدی برای حکمرانی و کنترل به وجود میاره.

۲.۴. نظریه ی تحول گرایی: دیوید هلد و آنتونی مک گرو

دیوید هلد نظریه جهانی شدن> رو با آنتونی مک گرو به سمتی میبره که جهانی شدن رو یه فرایند تاریخی پر از تحولات عمیق می دونه. اونا میگن این پدیده، هم کلی «خطر» داره و هم میتونه به «فروپاشی» یه سری ساختار و نظام سنتی منجر بشه. از نظر اونا، جهانی شدن نه یه چیز کاملاً نوظهوره و نه صرفاً ادامه گذشته، بلکه یه تحول با ویژگی های خاص خودشه.

این دیدگاه نشون میده که جهانی شدن فقط یه تغییر ساده نیست، بلکه یه تحول بنیادینه که همه چیز رو زیر و رو می کنه و پیامدهاش واقعا جدیه. هلد و مک گرو به این نکته اشاره می کنن که جهانی شدن باعث میشه تا مسائل از سطح محلی و ملی فراتر برن و به یه سطح جهانی برسن، مثل تغییرات اقلیمی، بحران های اقتصادی یا مهاجرت های گسترده. این یعنی ما دیگه نمیتونیم مشکلات رو توی چهارچوب مرزهای خودمون حل کنیم و نیاز به همکاری های جهانی داریم.

۲.۵. نظریه ی شک گرا: پل هرست و گراهام تامپسون

حالا میرسیم به کسایی که به جهانی شدن کمی با دیده شک نگاه می کنن: پل هرست و گراهام تامپسون. اونا میگن جهانی شدن بیشتر یه «اسطوره» است تا یه واقعیت مطلق. به نظر اونا، چیزی که داریم می بینیم بیشتر اقتصاد بین المللی> هست تا یه جهانی شدن کامل و تمام عیار. اونا معتقدن که اقتصاد جهانی اونقدر هم که میگن «جهانی» نشده و هنوز هم بیشتر فعالیت های اقتصادی توی سطح ملی یا منطقه ای اتفاق می افته.

این دو نفر به شدت نقد ادعاهای افراطی درباره جهانی شدن> رو مطرح می کنن و میگن شرکت های چندملیتی هم اونقدر قدرت ندارن که فکر می کنیم. اونا محدودیت های زیادی دارن، مثلاً هنوز به دولت ها و قوانین ملی وابسته هستن و نمیتونن هر کاری که دلشون میخواد انجام بدن. هرست و تامپسون تأکید می کنن که نباید قدرت این شرکت ها رو اغراق کرد و باید واقع بین باشیم که اقتصاد جهانی هنوز هم جنبه های بین المللی قوی داره تا جنبه های کاملاً جهانی.

۲.۶. نظریه ی مکانی: پیتر دیکن و ساسکیا ساسن

پیتر دیکن و ساسکیا ساسن و شهرهای جهانی> به ما یادآوری می کنن که حتی تو دنیای جهانی شده هم «مکان» مهمه. اونا میگن جهانی شدن یه سری فرایندهای مکانیه که شهرهای بزرگ مثل نیویورک، لندن و توکیو نقش کلیدی توش بازی می کنن. این شهرهای بزرگ، فقط مراکز جمعیتی نیستن، بلکه گره های اصلی شبکه جهانی اقتصاد و فرهنگ محسوب میشن.

این شهرهای جهانی> هستن که به قطب های اصلی شبکه جهانی تبدیل شدن و جریان های مالی، اطلاعاتی و فرهنگی رو مدیریت می کنن. ساسن به این نکته اشاره می کنه که حتی با وجود پیشرفت تکنولوژی و ارتباطات از راه دور، هنوز هم نیاز به تمرکز فعالیت های کلیدی در شهرهای خاص وجود داره. این شهرها جایی هستن که تصمیمات مهم گرفته میشه، نوآوری ها اتفاق میفته و قدرت واقعی جهانی شدن رو میشه دید. پس، جهانی شدن فقط درباره از بین رفتن مرزها نیست، بلکه درباره شکل گیری قطب های جدید قدرته.

۲.۷. نظریه ی مثبت گرا (مفرط): تامس فریدمن و مارتین ولف

تامس فریدمن با اون ایده معروفش، «جهان مسطح» (The World Is Flat)، میاد و میگه جهانی شدن پر از فرصته! اون معتقده که پیشرفت تکنولوژی و ارتباطات باعث شده مرزها کمرنگ بشن و همه جای دنیا به نوعی به هم وصل بشن، که این خودش کلی فرصت های جدید برای کسب وکار، نوآوری و پیشرفت ایجاد می کنه. مارتین ولف هم باهاش هم نظر و میگه جهانی شدن یه چیز «عملی» و «اجتناب ناپذیره» که نمیشه جلوی روندش رو گرفت.

اونا اعتقاد دارن که جهانی شدن مسیر پیشرفت و توسعه رو هموار می کنه و میشه ازش به نفع همه استفاده کرد. این دیدگاه یه جورایی از جنبه های روشن و مثبت ابعاد اقتصادی جهانی شدن> حرف میزنه. فریدمن و ولف بیشتر به این موضوع نگاه می کنن که چطور جهانی شدن باعث افزایش تجارت، سرمایه گذاری و تبادل دانش میشه و در نهایت می تونه به بهبود سطح زندگی کمک کنه. البته این دیدگاه هم منتقدهای خودش رو داره که میگن این نگاه زیادی خوشبینانه است و نابرابری ها رو نادیده می گیره.

۲.۸. نظریه ی اصلاح طلب: جوزف استیگلیتز

جوزف استیگلیتز و نقد جهانی شدن> رو باید جدی گرفت. استیگلیتز یه اقتصاددان برنده نوبله که به شدت نقد نهادهای مالی جهانی> مثل IMF (صندوق بین المللی پول) و بانک جهانی رو مطرح می کنه. اون میگه این نهادها، به جای کمک به کشورهای در حال توسعه، گاهی با سیاست های خودشون وضعیت رو بدتر هم کردن.

اون میگه «اجماع واشینگتن» (یعنی همون سیاست های اقتصادی که این نهادها به کشورهای در حال توسعه تحمیل می کنن، مثل آزادسازی بازار و خصوصی سازی) مشکل ساز بوده و باعث بحران های مالی و افزایش نابرابری شده. استیگلیتز تأکید می کنه که ضرورت اصلاحات در ساختار و governance جهانی شدن> رو باید جدی گرفت تا عدالت بیشتری برقرار بشه و منافع جهانی شدن به طور عادلانه تری بین همه تقسیم بشه. به نظر استیگلیتز، جهانی شدن به خودی خود بد نیست، بلکه شیوه اداره و مدیریت اون ایراد داره.

«گاهی اوقات، جهانی شدن طوری پیش می رود که به جای برابری، نابرابری را بیشتر می کند و اینجاست که نیاز به بازنگری جدی در سیاست ها و ساختارها داریم تا از پتانسیل های مثبت آن به نفع همه استفاده شود.»

۲.۹. نظریه ی رادیکال (مخالفان جهانی شدن): نائومی کلاین، جورج مونبیو، و فرمانده مارکوس

حالا میرسیم به کسایی که صدای بلند مخالفان جهانی شدن> هستن. نائومی کلاین با کتاب معروفش «No Logo» (نه به لوگو) به شدت برندها و شرکت های فراملیتی رو نقد می کنه. اون میگه این شرکت ها با سلطه برندها، فرهنگ ها و هویت ها رو از بین میبرن و فضای عمومی رو به یه بازار بزرگ برای محصولاتشون تبدیل می کنن. کلاین به این موضوع اشاره می کنه که چطور قدرت برندها از محصول فراتر میره و وارد همه ابعاد زندگی میشه.

جورج مونبیو هم با آرمان گرایی رادیکال> از یه «دنیای دیگر» حرف میزنه که باید به سمتش بریم، دنیایی که عادلانه تر و انسانی تر باشه. فرمانده مارکوس هم به عنوان نماد مقاومت در برابر جهانی شدن و سرمایه داری، ایده هایی رو مطرح می کنه که روی اهمیت مبارزه و پایداری در برابر این قدرت های بزرگ تأکید داره. اینا به نوعی از نظریه های رادیکال جهانی شدن> دفاع می کنن که نه تنها به اصلاحات اعتقادی ندارن، بلکه به تغییرات ساختاری و ریشه ای معتقدن.

۲.۱۰. نظریه ی انقلابی: مایکل هارت و آنتونیو نگری

مایکل هارت و آنتونیو نگری با فرضیه «امپراتوری»شون حسابی سر و صدا کردن. اونا میگن جهانی شدن به مثابه امپراتوری>، شکل جدیدی از حاکمیت جهانیه که مرزهای سنتی دولت-ملت ها رو کنار میزنه و یه قدرت متمرکز جدید به وجود میاره که هیچ مرز فیزیکی نداره و همه جا حضور داره. این امپراتوری، دیگه مثل امپراتوری های گذشته نیست که یه پایتخت مشخص داشته باشه، بلکه یه شبکه گسترده از قدرت و کنترله.

توی این نظام جدید، «توده» (Multitude) میشه نیروی انقلابی که میتونه این امپراتوری رو به چالش بکشه و تغییرش بده. اونا اعتقاد دارن که توده، یعنی مجموعه افراد مستقل و شبکه وار، میتونن با هم متحد بشن و یه انقلاب جهانی> به راه بندازن که این امپراتوری رو سرنگون کنه و به جای اون، یه دموکراسی واقعی و عادلانه رو بنا کنه. این دیدگاه، یه چشم انداز رادیکال و امیدبخش برای تغییرات بنیادی در ساختار قدرت جهانی ارائه میده.

۲.۱۱. نظریه ی فرهنگی: آرجون آپادورای

آرجون آپادورای و جهانی شدن فرهنگی> یه نگاه تازه و عمیق به این پدیده است. آپادورای میاد و مفهوم «چشم اندازها» (Scapes) رو معرفی می کنه. این چشم اندازها شامل پنج نوع جریان جهانی میشه: اتنوسکپ (جریان مردم و مهاجرت ها)، فنوسکپ (جریان فناوری)، ایدئوسکپ (جریان ایده ها و ایدئولوژی ها)، مدیاسکپ (جریان رسانه ها و تصاویر) و فاینانس سکپ (جریان سرمایه و پول).

اون میگه جریان های فرهنگی جهانی، نه تنها همه چیز رو یکسان نمی کنن، بلکه باعث «گسست» و «افتراق» هم میشن. این یعنی جهانی شدن لزوماً به همگن سازی فرهنگی منجر نمیشه، بلکه پیچیدگی های جدیدی رو به وجود میاره و حتی ممکنه باعث تقویت هویت های محلی و بومی در برابر فرهنگ جهانی بشه. آپادورای به این نکته اشاره می کنه که مردم، این جریان ها رو به طور غیرفعال دریافت نمی کنن، بلکه اونا رو تفسیر و بازتولید می کنن و بهشون معنای جدید میدن.

«برخلاف تصور رایج، جهانی شدن همیشه به همگرایی و یکسان سازی فرهنگی نمی انجامد؛ بلکه گاهی اوقات می تواند به تقویت تفاوت ها، هویت های محلی و گسست های فرهنگی هم کمک کند.»

۳. مقایسه و نقد نظریه ها: یه جورایی گپ و گفت بین متفکران

بعد از اینکه تک تک این نظریه ها رو مرور کردیم، حالا وقتشه که ببینیم این بزرگواران چطور با هم فرق دارن و کجاها به هم نزدیک میشن. میشه اونا رو به چند دسته تقسیم کرد، مثلاً:

  • شک گرایان در مقابل مفرط گرایان: یه عده میگن جهانی شدن خیلی هم چیز خاصی نیست، بیشتر یه اسم پرطمطرا برای همون اقتصاد بین المللی قدیمه (شک گرایان). در مقابل، یه عده دیگه میگن جهانی شدن یه پدیده خیلی قدرتمنده که همه ابعاد زندگی ما رو تغییر داده (مفرط گرایان). این دو گروه، سر اینکه واقعاً چقدر تغییر اتفاق افتاده و چقدر این تغییرات ریشه ای هستن، کلی با هم بحث دارن.
  • رادیکال ها در مقابل اصلاح طلبان: یه گروه میگن کلا باید نظام جهانی رو عوض کرد، چون ایراد از پایه های سیستمه و اصلاحات مقطعی فایده ای نداره (رادیکال ها). یه گروه دیگه میگن میشه همین نظام رو اصلاح کرد، با تغییر سیاست ها و نهادها میشه جهانی شدن رو عادلانه تر کرد (اصلاح طلبان).

این اختلاف نظرها نشون میده که چالش های اساسی در مطالعه جهانی شدن> چقدر زیاده و رسیدن به یه تعریف و تفسیر واحد از جهانی شدن واقعا سخته. هر کسی از یه زاویه و با یه عینک خاص به قضیه نگاه می کنه و به همین خاطر، درک کامل این پدیده نیاز به یه نگاه چندوجهی داره.

مثلاً، یکی روی ابعاد اقتصادی جهانی شدن> تاکید داره و میگه سرمایه و تجارت تعیین کننده هستن، یکی دیگه روی ابعاد فرهنگی جهانی شدن> تمرکز می کنه و میگه هویت ها و ارزش ها چطور تغییر می کنن، و اون یکی هم روی ابعاد سیاسی جهانی شدن> مانور میده و میگه قدرت و حکمرانی چطور دستخوش تحول میشه. همین تنوع دیدگاه هاست که بحث جهانی شدن رو اینقدر جذاب و البته پیچیده می کنه و باعث میشه همیشه جای حرف و نظر جدید باشه.

۴. ارزیابی کتاب اندرو جونز: چرا این کتاب اینقدر خوبه؟

خب، تا اینجا که با نظریه های مختلف آشنا شدیم، فکر می کنم متوجه شدیم که کتاب اندرو جونز چقدر کارمون رو راحت کرده. یکی از نقاط قوت کتاب اندرو جونز> اینه که خیلی جامع و انتقادی به این نظریه ها نگاه می کنه. یعنی فقط معرفی نمی کنه، بلکه اونا رو تحلیل و نقد هم می کنه و نقاط ضعف و قوت هر کدوم رو نشون میده. این کار به ما کمک می کنه تا دید عمیق تری نسبت به هر نظریه پیدا کنیم و بتونیم خودمون هم به صورت انتقادی فکر کنیم.

این کتاب یه جورایی یه پکیج کامله برای دانشجویان و پژوهشگران علوم انسانی>، مخصوصاً اونایی که تو رشته هایی مثل جامعه شناسی، علوم سیاسی، روابط بین الملل یا حتی اقتصاد درس می خونن. راستش رو بخواهید، متن اصلی کتاب شاید یه کم ثقیل و دشوار> باشه و خوندن همه نظریه ها توش زمان بر باشه، همین باعث میشه که یه خلاصه خوب مثل این مقاله، حسابی به کار آدم بیاد و کمک کنه تا بینش های کسب شده از کتاب برای درک وضعیت کنونی جهان> بیشتر بشه. این کتاب به ما یه ابزار فکری میده تا بتونیم پدیده های جهانی رو بهتر تحلیل کنیم و جایگاه خودمون رو تو این دنیای پیچیده بهتر بشناسیم. در واقع، اندرو جونز یه جورایی یه نقشه راه میده برای گشت و گذار تو اقیانوس بی کران نظریه های جهانی شدن.

۵. نتیجه گیری: چشم انداز آینده جهانی شدن

خلاصه کلام اینکه، جهانی شدن یه پدیده خیلی پیچیده و چندوجهیه که هنوزم تعریف واحد و کاملی براش وجود نداره. همین تنوع نظریه پردازان بزرگ جهانی شدن> نشون میده که چقدر این موضوع جای بحث و بررسی داره و نمیشه به راحتی در موردش قضاوت کرد. این پدیده، ابعاد مختلفی داره و هر متفکری از زاویه ای خاص بهش نگاه کرده که مجموع این نگاه ها، تصویر کامل تری رو به ما میده.

مهم اینه که ما با یه دید باز و انتقادی به این پدیده نگاه کنیم و با تفکر انتقادی>، پیامدها و آینده اون رو زیر نظر داشته باشیم. جهانی شدن یه فرایند ساکن نیست، بلکه مدام در حال تحول و تغییره و ما هم باید با این تحولات همراه بشیم و خودمون رو برای چالش ها و فرصت های جدیدی که به وجود میاره آماده کنیم. اینجوری میتونیم بهتر بفهمیم که جهان در حال تحول> به کدوم سمت داره میره و ما چطور میتونیم توش نقش داشته باشیم، نه فقط به عنوان یه تماشاچی، بلکه به عنوان یه بازیگر آگاه و فعال.

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "نظریه پردازان بزرگ جهانی شدن | خلاصه کتاب اندرو جونز" هستید؟ با کلیک بر روی کتاب، به دنبال مطالب مرتبط با این موضوع هستید؟ با کلیک بر روی دسته بندی های مرتبط، محتواهای دیگری را کشف کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "نظریه پردازان بزرگ جهانی شدن | خلاصه کتاب اندرو جونز"، کلیک کنید.

نوشته های مشابه